❣دیار خورشید❣



هر کجا مرز کشیدند شما "پل" بزنید

حرف تهران و سمرقند و سر پل بزنید

هر که از جنگ سخن گفت بخندید بر او

حرف از پنجره ی رو به تحمل بزنید

نه بگویید به بت های ی نه،نه

رو گور همه ی تفرقه ها گل بزنید

مشی از خاک بخارا و گل از نیشابور

با هم ارید و به مخروبه ی کابل بزنید

دختران قفس افتاده ی پامیر عزیز

گلی از باغ خراسان به دو کاکل بزنید

جام از بلخ بیارید و شراب از شیراز

مستی هر دو جهان را به تغزل بزنید

هر کجا مرز._ببخشیذ که تکرار امد

فرض بر اینکه کشیدند_دو تا پل بزنید

سلام به شما هر کجای دنیا که هستید. روزمره های ما رو از اینجا یعنی خراسان میخونید.لذت ببرید و شاد باشید.یادتون نره هر جا مرز و دیواری دیدید "پل" بزنید.heart

 

 


برایت می سرایم شیونی با ساز افغانی 

که آتش را برقصی از خط دامن به پیشانی 

برایت یک بغل می آورم غلتیده از شهرم 

که گیری سخت در آغوش و گردی خواجه غلتانی 

برایت کاسه ای می آورم از شربت کابل 

که از دستم بگیری مست و در جانت بریزانی 

برایت سوسنی می آورم از دره ی پغمان 

که آن را در نظر بینی و در وصفش فرو مانی 

برایت لحظه ای می آورم از صبح لوگر تا 

خودت را با خیال تازه ای در آن بپیچانی 

برایت جرعه ای می آورم از آتش غزنه 

که بر انگشتر مردانه ات یاقوت بنشانی 

برایت سرمه ای می آورم از قله پامیر 

که پلک بگذاری و چشمت را بپوشانی 

برایت تحفه ای می آورم از باستان بلخ 

 




هر کجا مرز کشیدند شما "پل" بزنید

حرف تهران و سمرقند و سرپل بزنید

هر که از جنگ سخن گفت بخندید بر او

حرف از پنجره ی رو به تحمل بزنید

نه بگویید به بت های ی نه،نه

رو گور همه ی تفرقه ها گل بزنید

مشتی از خاک بخارا و گِل از نیشابور

با هم ارید و به مخروبه ی کابل بزنید

دختران قفس افتاده ی پامیر عزیز

گلی از باغ خراسان به دو کاکل بزنید

جام از بلخ بیارید و شراب از شیراز

مستی هر دو جهان را به تغزل بزنید

هر کجا مرز._ببخشید که تکرار امد

فرض بر اینکه کشیدند_دو تا پل بزنید

سلام به شما هر کجای دنیا که هستید. روزمره های ما رو از اینجا یعنی خراسان میخونید.لذت ببرید و شاد باشید.یادتون نره هر جا مرز و دیواری دیدید "پل" بزنید.heart

 

 


و قسم به روزی که به آغوشت بازگردم!

 

روزی را که قدم به قدم،  تمام تنت را همچون شعری عاشقانه برای معشوق بخوانم.

خواهم رسید.

حتی اگر اخرین روز از زندگی ام باشد!

خوب میدانم آخرین نفس هایم لبریز از هوای مقدس تو خواهد شد.

روزی که قدم هایم را،نفس هایم را و نگاهم را جز به جز نذر خاک گرانبهایت کردم،

معنی عشق فراق را دریافتم.

دیار من،وفاداریت را دیده ام، میدانم تا روزی که به خانه ام بازگردم  همچون مادری که به انتظار فرزند به جنگ رفته اش صبورانه منتظر است،انتظارم را میکشی

مشتی از خاکت برای تمام عمرم کافی خواهد بود.

بازخواهم گشت و خواهی دید عاشقانه برایت جانم را معامله میکنم.

وطنم! تا روزی که دیداری تازه کنیم ،شب و روز ثانیه به ثانیه اش را با تو خواهم بوددر خواب بیداری در خوشی ها و غم ها. 

پایدار بمان و قوی.روزی خواهد رسید که به فرزندان دورافتاده ات افتخار خواهی کرد.

خیال من،یقین من

جناب کفر و دین من

بهشت هفتیمن من

دیار نازنین من


های با یک تن اَتن کی میشود؟!

این وطن بی ما وطن کی میشود؟!

گر نباشد از توهم این سرزمین

خانه آباد من کی میشود؟!

یک کلید خانه پیش من یک کلید خانه پیش تو .

صدای عشق میرسد برای تو برای من 

خدا یکیست جان من خدای تو خدای من 

سرود سبز همدلی صلاح عشق میزند 

تا که گلوی تو شوم تا که شوی صدای من 

مرا به باغ میکشد ترانه ها یکی یکی 

یکی برای دوستی یکی برای زندگی 

شکفته باد یاسمن خجسته باد این وطن 

ترانه های نسترن یکی به تو یکی به من 

یک کنار باغ نسترن یک کنار باغ یاسمن 

یک کلید خانه پیش تو یک کلید خانه پیش من .

 


وطن عشق تو افتخارم 

وطن در رهت جان نثارم 

وطن عشق من هم وطن جان من 

وطن روح من عز و ایمان من 

وطن در رهت جان نثاری کنم 

به خاکت ز خون لاله کاری کنم 

چه ارزش بوَد در رهت جان دهم 

به خاکت ز خون لاله کاری کنم 

زنم بوسه بر بیرق و خاک تو 

بنازم به شیران بی باک تو 

وطن عشق من .


دلم گرفته .

برای مردمم که بازهم مجبورن برای ادامه دادن گروه گروه بشن در مقابل هم .

قدرت طلب هاییکه با بی رحمی تمام و تنها به خاطر منفعت و قدرت با جان مردم بازی میکنن.

دلم گرفته برای مردمی که چشم انتظار این ادم های پست باید باشن .

کاش همه کنار هم بودیم و برای کشورمون میجنگیدیم و حقمونو می گرفتیم نشون میدادیم که این بی شرف ها هیچ جایگاهی در کشور ما ندارن چه برسی به رهبری و رئیس جمهوری .

کاش

دلم آسمان پر ستاره پنجشیر و بامیان میخواهد

دلم آرامش کابل میخواهد

ادامه مطلب


و من مهاجرم.

مهاجر زاده شده و مهاجر مانده .

من در تمام فصل ها مهاجرم ‌‌‌‌‌

فصل ها و روز ها و سال ها میگذره و من هنوز مهاجرم .

من از لبخند عزیزام فقط تصویر دارم و هیچ 

از آغوششون فقط خاطره 

و از عطرشون .

سهم ما از هم فقط خاطره هایی از گذشته است ‌

و من دردناک هنوز مهاجرم .

میترسم میترسم این داستان هیچوقت تموم نشههه .

تورا با تمامم میخواهممم .

 


افغانستان .

افغانستان کشورِ باستان 

افتخار ملت شجاع و قهرمان 

عشق تو باشد به دل جاودان 

ز راه دور و قصر حور 

دریا و دشت کوه نور

برای حفظ این وطن شکست سنگر دشمن 

ردیف شوم تن به تن سپاه شوم 

ز شور عشق به این وطن 

یکی شوم مرد و زن 

در این دیار پر گهر 

به پا کنیم نهال صلح و دوستی 

بنای عشق و زندگی درفش تابندگی 

قسم به نام این دیار 

ز قلب و جسم بی قرار

به رزم و عزم استوار وفا کنیم 

وجب وجب ز خاک خود با عشق تاب ناک خود 

چو هر شهید پاک خود دفاع کنیم 

شاعر _تپش

 


های با یک تن اَتن کی میشود؟!

این وطن بی ما وطن کی میشود؟!

گر نباشد از توهم این سرزمین

خانه آباد من کی میشود؟!

یک کلید خانه پیش من یک کلید خانه پیش تو .

صدای عشق میرسد برای تو برای من 

خدا یکیست جان من خدای تو خدای من 

سرود سبز همدلی صلاح عشق میزند 

تا که گلوی تو شوم تا که شوی صدای من 

مرا به باغ میکشد ترانه ها یکی یکی 

یکی برای دوستی یکی برای زندگی 

شکفته باد یاسمن خجسته باد این وطن 

ترانه های نسترن یکی به تو یکی به من 

یک کنار باغ نسترن یک کنار باغ یاسمن 

یک کلید خانه پیش تو یک کلید خانه پیش من .

 


 

 

وطن عشق تو افتخارم 

وطن در رهت جان نثارم 

وطن عشق من هم وطن جان من 

وطن روح من عز و ایمان من 

وطن در رهت جان نثاری کنم 

به خاکت ز خون لاله کاری کنم 

چه ارزش بوَد در رهت جان دهم 

به خاکت ز خون لاله کاری کنم 

زنم بوسه بر بیرق و خاک تو 

بنازم به شیران بی باک تو 

وطن عشق من .


سرزمینم مردی است 

که به بام همه ی آتشکده ها 

خسته و خشم آلود 

قامت افراخته است 

گل سُرخ از بر و دوش عزیزش جاری است 

کز جبینش خورشید 

برگ برگ میریزد 

سرزمینم مردی است ،

با لوای سبز علفی 

عشق های خود را به چهار آیینه کوچک سال 

باز می تاباند 

باد،بازیچه کاکل هایش 

بارش آهنگ به رقص آمدنش 

نه خموش و نه خجول 

که سر افراز و شکوهنده و سخت 

با الفبای زبانش 

همه عادت دارند .

سرزمینم کوهی است 

مرد شایسته به هم خوابگی فرش و هم آوازی عشق ،

سرزمینم کوهی است .


آزادی جریان نامنظمی از رود پنجشیر 

آزادی!هم زاد تاک 

همسفر مست نیمه شب

فتوای بی ملامتی سر به دار ها 

نقش لوای سبز علی

پرچم حسین

شهنامه برادری خون و اعتماد

گردان فعل مستمر سرزمین من

آزادی!

پیوندی از جوان شدن و عشق در بهار

ترکیبی از ستاره و مه در ضمیر من 

آزادی!

بازار مرگ های سرافراز 

دکان عشق های طلایی .

 


هر آدم آوره یک رویای ویران است 

ابری که در پیراهنی دلتنگ پنهان است 

هر روز از سویی به سویی، سرنوشت او

در دست های باد ،این بخت پریشان است 

آهی کشید و پرده را آرام بالا کرد 

شب پشت پلک پنجره با من چه هم خوان است!

این ماه،این روشن که امشب قرص می تابد،

آیا همان ماه درخشان بدخشان است؟

مانده به یادش کوچه ما ،شهر ما آیا؟

مانده به یادت خانه ای که سمت ایوان است؟

اصلا بگو آیا تو می دانی زبانم را؟

این واژه هایی را که در این ملک حیران است 

بادی وزید و جنگلی را در دلش لرزاند 

حس کرد در جانش سراسر برگ ریزان است

از دور دست آواز جغدی خسته می آمد 

مانند من .خندید .از مردم گریزان است !

من هم زمانی سرزمینی داشتم آباد 

حالا برایم آن چه مانده شهر نسیان است 

هر آدم آواره ای را خوب دقت کن!

یک ابر در پیراهن مغموم انسان است 

سید ضیا قاسمی .


این دردی که الان احساس میکنم ، جوری که الان حس میکنم قلبم فشرده شده .

ختی خجالت میکشم که بخوام اشک بریزم 

حس میکنم

وای که حتی احساس این حال از اینجا خفم میکنه .

خدایا کجایی ؟ 

این وحشی های حیوان حتی به یک نوزاد رحم نمیکنند ‌.‌.‌

کاش این جمعه اخر انتظار باشه 

آقا تا به کی انتظار ؟؟

این حد از وحشی گری و ظلم 

بیا ، بیا که جز تو هیچ درمانی نیست 

بیا که تحمل کردن این زندگی خیلی دشواره

 



دَره به دره هوای پغمان به دره 

دستمال نگار شوم که بادم ببره

بادم ببرد به سوی یارم ببرد 

سر در بغلش مانده و خوابم ببرد 

قبای چین ز بلبل داره یار جان 

دوازده بند که کاکل داره یار جان 

دوازده بند کاکل غنچهِ گل 

هوای شهر کابل داره یار جان 

در این دشت کَلان غوغا کنم من 

جوانی را به غم سودا کنم من 

به سر داری نگار دستمال جالی

مَه زحمت میکشم در کرد شالی 

دلم میشه که پیش تو بیایم 

خجالت میکشم از دست خالی 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها